تلنگری بر پیکر رسانه تحت نظارت رهبری

اکتبر 6, 2009 در 07:06 | نوشته شده در فرهنگ و هنر, اجتماعی | 7 دیدگاه
برچسب‌ها: , , , , , , , , , , , , ,

دیروز باز هم به مدد اجبار چند دقیقه ای را مجبور شدم به صفحه تلویزیون نگاه کنم. از بعد انتصابات شاید این دومین یا سومین باری بود که به اجبار به این پنجره دروغ و نیرنگ می نگریستم.

تلویزیونی که روبرویش نشسته بودم بر روی شبکه خبر تنظیم شده و از بخت بد من انگار قصد داشت به شدت با اعصاب من بازی کند.

یک تیتراژ و آغازینه مسخره.

اگر به این تنگر بزنی چی میشه ؟ اگه به اون بزنی چی میشه ؟ جالب اینجاست که با هدفی که در انتها از این برنامه ایجاد شد این آغازینه مسخره کاملن هماهنگی داشت. خراب کردن!

برنامه اینجور می نمود که انگار قصد دارد تلنگری به انسان بزند و او را آگاه کند. اما تیتراژ مسخره آن همه نشان از ویرانی داشت و از بین بردن نظم موجود.

از تیتراژ که بگذریم. می رسیم به خود برنامه. این قسمت اینگونه بود که کیفی پر از پول در مسیر پیاده رویی قرار داده می شد و واکنش دیگران در مقابل آن به نمایش گذاشته می شد. هدف هم شوخی و خنده نبود. تلنگر زدن بود !

یک زوج کیف را برداشتند و بعد گفتند: داشته اند آن را می برده اند بدهند به پلیس.

بعد فاجعه شروع شد.

یک پسر از همه جا بی خبر آمد و کیف را بداشت و دوربین مثلن می خواست او شناسایی نشود و فقط از پشت او را نشان داد.

آخه آدم های عوضی، ملاهای مکتب نرفته. خر خودتونین. تمام بچه محل ها و فک و فامیل این بینوا که میدونن تیپ و قیافه و قد بالای این بدبخت چه شکلیه و چجوریه.

بعد پسره به سرعت محل را ترک کرد به صورتی که مجبور شدن با موتور دنبال پسره بکنن و بگیرنش.

خب که چی ؟ پسره برد که برد. ابله، تو باید تراول تقلبی توش میذاشتی که نگران عدم بازگشتش نباشی.

این تراول تقلبی باید طوری هم می بود که این بینوا برای حماقتی که مسئول برنامه احمقانه تو کرده بیخود گیر نیافته. یعنی باید  آنقدر تقلبی بودنش واضح می بود که حتی خر هم متوجه بشه به کاهدون زده.

خب بعد رفتند گرفتندش. مثلن صورت طرف را محو کرده بودند و از نمای نزدیک تمام هیکل و نوع لباس طرف را نشون دادند. لابد برای اینکه اگر کسی می تونسته بشناسه و شیر فهم نشده دیگه بتونه بشناسه.

خون داشت از این حماقت اینها خونم را می خورد که خریتشان را کامل کردند.

مجری – گزارشگر ابله برنامه با این بینوا مثلن برای اینکه شناخته نشه از پشت مصاحبه کرد تا ازش اعتراف بگیره کیف مال خودش نبوده و چرا اینکارو کرده ؟

پخش صدای این بیچاره باعث شد، اگر بعضی ها تردید داشتند خودشه یا نه شکشون را به یقین تبدیل کنند که آره، خودشه بابا.

کار به اینجا ختم نشد. در ضمن مصاحبه از پشت سر فیلمبردار …. سعی کرد دو سه نمای نیم رخ هم از پشت بگیره و گرفت.

دیگه تموم شد. عمرن کسی توی آشناهای این بدبخت بوده باشه که نتونشته باشه بشناستش.

خب ماموریت تموم شد و همانطور که در آغازینه آمده بود. یک انسان ویران شد.

به خاطر اشتباهی کوچک او دیگر نمی تواند یک انسان شریف باشد و مثل یک انسان شریف زندگی کند. آبرویش رفته. همه به او به دیده دیگری نگاه می کنند. دزد خطابش می کنند و …. .

به نظر شما چرا باید این انسان دیگر درست زندگی کند ؟ اصلن دیگر می تواند درست زندگی کند ؟

برای درک بهتر این مساله خاطره ایی از دوران کودکی و دبستان را می نویسم.

معلمی داشتیم که اندیشه اش دین محور بود و برای اینکه ما را از تقلب باز دارد، به ما می گفت: تقلب کردن گناه کبیره است. بیان این موضوع باعث شد تا ما بپرسیم که گناه کبیره چیست ؟ و او توضیح داد که گناهیست که قابل بخشش نیست و خدا هر کی مرتکب گناه کبیره بشود را می اندازد در جهنم.

یادمه تا سالیانی که نقش خرد در ذهنم پدیدار نشده بود. هر وقت وسوسه کار اشتباه کودکانه ایی در ذهنم نقش می بست و عقل همان خردی مرا از آن باز می داشت. پیش خودم می گفتم ولش کن بابا، ما که جهنمی هستیم. بذار کیفمون را بکنیم تو این دنیا !

پ . ن : از ادبیات این پست زیاد تعجب نکنید با هر کس باید با زبان خوش سخن گفت تا درک کند.

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.
Entries و دیدگاه‌ها feeds.