چرا با راهپیمایی روز 25 بهمن مخالفت می‌کنم ؟ …

فوریه 10, 2011 در 18:59 | نوشته شده در سیاسی | 4 دیدگاه
برچسب‌ها: , , , , , , , , , , , , , ,

برای دوستانی که یوزپلنگ را می‌شناسند. بسیار عجیب بود که از صحفات منتشر شده‌اش در نت بخوانند، که روز 25 بهمن از خانه تکان نخواهد خورد.

آری. بنده از خانه بیرون نخواهم رفت. اما این پای از خانه بیرون ننهادن آن چنان که برخی از دوستان در مسنجر و دایرکت و … لطف کرده و بنده را به دلیل آن نواخته‌اند. لجبازی با میرحسین موسوی و جنبش » خرد جمعی توحیدی » وی نیست. زیرا اگر باور می‌کردم که او به راستی خواهان شکل دیگری از حکومت است، هر چند که آن شیوه در سخن و تئوری ناشناخته و ناپیدا می‌بود در کنارش می‌ماندم. در کنارش می‌ماندم اگر بر سر همان جنبش » خرد جمعی توحیدی » خود مردانه مقاومت می‌کرد. می‌شد یاورش بود و به رسم حمایت از شجاعت که سنت دیرپای جهان است،که فارغ از اندیشه شجاعان در کنارشان می‌مانند و یاور اندیشه‌اشان می‌شوند. در کنارش می‌ماندم و یاور اندیشه‌اش می‌شدم. حال آنکه وی در پس پرده و طوطی صفت آنچه استاد عمل گفت بگو، می‌گوید.

برای روشنتر شدن آنچه که می‌خوام بگویم ابتدا باید فضایی را که در آن قرار داریم را شرح بدهم تا بدانیم که در  چه هوایی نفس می‌کشیم و آیا این هوای مورد استنشاق، برای رسیدن به پندار ذهنی ما ممد حیات یا مخرب ذات !

موسوی به دنبال دگرگون کردن ساختار نیست. نه به صورت هدف گذاری کوتاه مدت با عملیات پارتیزانی در خیابان و نه به صورت بلند مدت با بستر سازی و روشن کردن فضای تاریکخانه مشکلات کشور و ریشه‌های آن برای اذهان عامه مردم. این حقیقت مسلمی است که خود وی نیز به کرات و با شفافیت تمام به آن اذعان نموده و بر آن پای فشرده.

برهان ما برای فهم این مطلب، سخنان وی و تاکید همیشگی اش بر بازگشت به آن چیزی است که وی » دوران طلایی امام » می‌خواند. و مگر غیر از این است که برای پذیرش و بازسازی دوران خمینی باید بر همین قانون اساسی و همین ساز و کاری که موجود است گردن نهاد با این تفاوت که به جای علی، ولی بر مسند ولایت بنشیند ؟ من از دوستان خودم می‌پرسم آیا شما و سایر مردم به جد در پی دستیابی به چنین هدفی هستید ؟ …. پیش از این نیز گفته‌ام برای رسیدن به این هدف نیازی به هزینه کردن بسیار و ریخته شدن خون جوانان کشورم نیست. چند سالی صبر کنید طبیعت خودبخود این مهم را برای شما به انجام خواهد رساند.

اینکه می‌گویم میرحسین به دنبال دگرگونی از راه علمیات خیابانی برای به دست آوردن قدرت و تغییر صدر حکومت نیست هم فکر می‌کنم برای همگان روشن باشد. زیرا با توجه به آنچه که در سال و در روزهای التهاب پس از انتصابات گذشت بر آن دسته از دوستانی که این مطلب در پیش چشمشان آشکار نبود نیز آشکار گشت که این گروه عرض خود می‌برد و زحمت ما می‌دارند.

نگاه کنید به بیاینه ها و نوشته ها‌ و گفته‌های آقایان پس از هر خیزش مردمی و خون‌های ریخته شده کسی به آزادی خواهی مردم، شعارهای ایشان و مطالباتشان توجه نمی‌کند. در عوض از خون هر کشته و هر فریاد از گلو رها شده بی آنکه به دلیل بذل خون و چرایی فریاد توجه کنند و حرفی از آن به میان اورند. متذکر می‌شدند که این رویدادها نتیجه راهبری نادرست ان کسی که بر منسد اعلی قدرت تکیه زده است.

تو گویی کورند که این خون بر پای نهال خرد جمعی تو و قانون اساسی سردرگمت نمی‌ریزد و آنچه را با جاری گشتن خویش بر سطح خیابان می‌شوید. تاریکی پنداری بود که دو گروه حکومت را روبروی هم در نظر گرفته و می‌پنداشت که شاید راست بگویند که » ایران برای همه ایرانیان » است.

و تو گویی که کرند که نوای حق جویی و مطالبات مردم را نمی‌شنوند. خود گفتند که این برخورد با مردم حتا در مقایسه با دوران رژیم گذشته و در همه جهان بی سابقه بوده است و با این وجود نشنیدند که ملتی که در زیر بارش گلوله و اندود گاز وضربالت باتوم فریاد می‌زد: نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، آقای موسوی آیا در هیچ کجای دوران طلایی خمینی چنین شعاری پذیرفته است ؟ آقای کروبی شما نشنیدید که مردم فریاد می‌زدند استقلال آزادی جمهوری ایرانی ؟ آیا این با رویکرد شما که مبتی بر قانون اساسی کشور است در یک راستا تعریف می‌شود ؟

بیراه هم نگویم. چرا انگار شنیدند و گفتند که شنیدیم. اما باز هم گفتند که این شعارها مطرح می‌شود چون نفر نخست بی کفایت است ؟ آقایان آیا درک این مطلب تا این حد سخت است که در دامنه این شعارها نه تو می گنجی و نه آن ؟

نه درک این مطلب برای ایشان سخت نیست. اما حلاوتی را در ذهن دارند که بسیار شیرین است و می‌خواهند خاطره  آن حلاوت را در تاریخ این مملکت تکرار کنند تا شاید لقمه امروزشان را به جای فرو دادن با شهد شیرین خاطرات دیروز با نوشین دستاوردی فرو دهند که چیزی نیست جز به سرقت بردن دوباره نوای حق خواهی مردم. همان چیزی که در سی و یک سال پیش اتفاق افتاد و ما اکنون بر سفره خاکستری رنگ و خاکستر نشانش نشسته‌ایم.

و اگر حس کنند که چنین نخواهد شد و عنقریب است که چنان کار از دست برون رود که نه از تاک نشانی باقی بماند و نه از تاک نشان. دست از مبارزه فرو شسته و به لاک خود روند تا زمانی دیگر و موقعیتی مناسب تا شاید دست روزگار آنطور بچرخاند که اینان بتوانند بکنند آنچه که در دل دارند. همچنان که عصر روز ششم دی ماه سال 1388 ( روز عاشورا ) به این نتیجه رسیدند و از آن پس به گوشه‌ای خزیده و گفتند که صلاح نیست که خون مردم کشور بر زمین ریخته شود. تو گویی که تا دیروز آنچه دیروز از رگهای مردم کشور بر بستر حق جوییشان جاری می‌شده آب بوده است، نه خون !

و آن ز پس حتا بیانیه‌های نیم بندشان هم در راستای آنکه مباد کسی را به هیجان آورد. از آنچه که بود بی خاصیت تر شد چنان صدای یاران خویش را که هنوز تفی در رگهایشان جاری و کم درایتی داشتند که چرا چون شده است به درآورد.

و این خیانت به مردم تا آنجا گسترش یافت که بهترین فرصت را برای شور بخشیدن به حرکت مردم را در آغاز سال جدید با شعار صبر و استقامت سوزاندند و این دومین خیانت ایشان به مردم پس از سرافکندگی 22 بهمن سال 1388 بود که در پشت پرده به ارباب حکومت، آرمان مردم را فروختند. و چنان گفتند که سال، سال صبر و استقامت است که کسانیکه هنوز در دل چپره ایران زمین بر ایشان گمان نیکو داشتند، اندیشیدند که این صبر و استقامت باید دلیلی را در جوار داشته باشد و باید صبر نمود تا دید که بازیگر سیاست چه نقشی را در ذهن ترسیم کرده و باید دید که به موقع چه بازی خواهد که انگیزد. و سالی گذشت و جز نعش یاران را بر دار و روی زمین ندید و دریافت که این صبر استقامت نه برای راه نو که باید بر داغ عزیزانش کند که یا چون پزشک کهریزک سر به نیست شدند و یا چون دیگران با نقشی از گلوله و ترور نشان بر زمین غلتیدند و یا آنکه بر فراز دار رقصیدند.

و چرا او گفت باید صبر نمود. چون، پس از آن 22 سرافکندگی که نقش خیانتش تا ابد بر تارک ایشان سیاه خواهد بود، مردم مانند گذشته بدون اینکه کسی در صدد راهبری و برنامه ریزی تفرقه افکن در بین ایشان باشد و با توجه به اشتراکات ذهنی و تاریخی خویش و آنچه که در ذهن بهم یکدیگر پیوندشان می‌داد در چهارشنبه آخر سال به نوعی متفاوت صدای خود را به گوش همه حاکمان از هر گروه و دسته و پنداری رساندند که نفی همگی شان با هم بود. و باید که کسی در این میانه سکان هدایت این موج جدید را به عهده می‌گرفت تا از راه به بیراهه کشاندش تا اکنون که صخره‌ایی را در پیش روی نمی‌یافت که یارای مقاومت داشته باشد چنان بگرداندش که به دامان اقیانوس باز گردد.

و اینها گذشت تا اکنون رسیده‌ایم به درخواست راهپیمایی حضرات برای 25 روز بهمن و باید دید که چرا آقایان اکنون به فکر بیرون رفتن از خانه افتاده‌اند ؟ و در این فکرند که از خانه همان کسانی را بیرون بکشند که خود به لطایف الحیل سرخورده و مجروح راهی خانه‌هایشان کرده اند.

از میانه دوم سال 1389 شاهد اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها از سوی حکومت هستیم. اجرای این طرح آنچنان که در رسانه‌های تحت اختیار و تربیون‌های رسمی حکومت گفته می‌شود آسان نیست و نخواهد بود و حکومت به درستی خود را برای مقابله با رویدادهای ناشی از اجرای این طرح آماده کرده است. که نشانه‌اش را می‌توان در جو امنیتی و پلیسی یکی دو شب قبل از اجرای این طرح و چند روز پس از آن در سطح کشور به یاد آورد. اما بر خلاف پیش بینی حکومت در فاز نخست اجرای این طرح همانگونه که بسیاری از خبرگان چپره شناسی در این باره سخن رانده بودند، حادثه‌ایی رخ نداد و این به مذاق حکومت خوش نیامد. زیرا اگر در فاز اول اجرای طرح صدایی بر می‌خاست. می توانست با چسباندنش به رویدادهای سال گذشته و یا هزار انگ دیگر با قدرت تمام و نشان دادن ضرب شصتی کثال زدنی آن نوا را خاموش و اجرای طرح و ادامه بی دردسر حکومت را بدون در پیش داشتن چالش خاصی نوید بخشد. اما این نشد.

از بخت بد حکومت روزهای سخت طرح هدفمند کردن یارانه‌ها که در هر نفس التهاب چپره را بیشتر می‌کند و شامه چپره شناسان را نوید رویدادی دیگر می‌دهد، مصادف شد با خیزش کشورهای عربی و خاورمیانه که هر روز که می‌گذرد نوایی از پشت نوای دیگر بر می‌خیزد و دیکتاتوری را از پشت دیکتاتور دیگر به هراس می‌اندازد و تا اینجای کار این نوای دیکتاتور کش از اردوی دیکتاتورهای جهان سومی دو شکار برگرفته و دندان تیز کرده است تا باقی را نیز به سرنوشت ایشان نزدیک سازد و این خود بر التهاب این روزهای چپره ایران زمین افزوده است. و حکومت باید که بر این هول عظیم چاره‌ایی پیدا کند. و چه بهتر که این نوا به جای نوای اقتصادی و نداری و فشار بی حد نوای آزادی خواهی باشد که تجربه نشان داده است نمی‌تواند همه بخش‌ها و اقشار چپره را درگیر خود کند. پس باید تا پیش از آنکه نوای فشار اقتصادی بلند شود و با نوای آزادی خواهی مانده از دیروز به هم آمیزد. با حیلتی بخشی از چپره را که هنوز داغ سال گذشته را بر دل دارند و هوایشان در سر هوای خاورمیانه دیکتاتور افکن شده است. به میانه کار زار کشید و با اهرمی کوبنده از میدان به درش کرد.

این ایجاد تهدید حکومت برای خود پیش از کسب فرصتی مثال زدنی برای آزادی خواهان که برای نخستین بار در تمامی سه دهه انقلاب می‌توانند تمامی نواهای مخالف را گرد خود آورند. فرصتی بسیار مطلوب را فراهم خواهد کرد تا آزادی خواهان را سرخورده از همراهی نکردن بخش‌های مختلف چپره ایران زمین تا سالیان دراز از میدان مبارزه بیرون برد و مغز متفکر هدایت کننده جریانات احتمالی را از بازوهای آن جدا کند.

از دیگر سو آن بخش از چپره ایران زمین که نوایشان نوای خرد شدن استخوان است با دیدن آنچه که بر قشر آزادی خواه گذشته عبرت خواهد نمود و برای آنکه بیش از پیش درگیر فشارهای مختلف برای کسب معاش و نان شب نشود به همانی تن خواهد داد دوباره که دیروز و امروز داده است و اینچنین حکومت از گذری سخت عبور خواهد کرد.

و اکنون بسیاری دریافته‌اند دریافته‌اند که اگر راه ایشان را به سوی هدف مطلوب چاره‌ایی یافت نمی‌شود که نه در خود که باید در آنانی بیابند که امروز شریک دزدند و دیروز رفیق قافله.

وب‌نوشت روی WordPress.com.
Entries و دیدگاه‌ها feeds.